ستارهستاره، تا این لحظه: 14 سال و 12 روز سن داره

ستاره مامانی و بابایی

بدون عنوان

دختر کم امروز هفت مهرماه کلی برات مطلب نوشتم همه اش پرید ایشالا دوباره سرفرصت برات می نویسم ولی بد ضدحالي بود😭😭😭  
7 مهر 1393

خانمی خوابیده چه نازه

سلام خانمی قشنگم چقدر ناز میخوابیدم قربونت برم امروزبعدازظهر دوشنبه هفت مهرماهه وتوخوابيد ی وماماني دلش خیلی گرفته آخه صدای توست که به خونه جون میده قربونت برم دلم نمیخواد ازدلتنگيهام بگم که توهم دلت بگیره ولی الان دوست داشتم راجع بهش باهات حرف بزنم آخه بابایی هم هنوز از کار نیومده يادم به روزهایی افتاد که هنوز ازدواج نکرده بودم همیشه پیش مامان بزرگه پیره وبابابزرگه پیره بودم الان دلم خیلی برای اونا گرفته که ماديگه پيششون نیستیم تو الان خوابی من دلتنگم خدا به داد اونا برسه که همیشه تنهان کاش میشد بیشتر ببينمشون و بیشتر باهاشون باشم اما حیف که دوری راه ودغدغه زندگی نميذاره حیف کاش بچه هابیشتر قدر مامان وباباشون روبدونن گلم بیشتر ازاین نميگم چ...
7 مهر 1393

خانمی خوابیده چه نازه

سلام خانمی قشنگم چقدر ناز میخوابیدم قربونت برم امروزبعدازظهر دوشنبه هفت مهرماهه وتوخوابيد ی وماماني دلش خیلی گرفته آخه صدای توست که به خونه جون میده قربونت برم دلم نمیخواد ازدلتنگيهام بگم که توهم دلت بگیره ولی الان دوست داشتم راجع بهش باهات حرف بزنم آخه بابایی هم هنوز از کار نیومده يادم به روزهایی افتاد که هنوز ازدواج نکرده بودم همیشه پیش مامان بزرگه پیره وبابابزرگه پیره بودم الان دلم خیلی برای اونا گرفته که ماديگه پيششون نیستیم تو الان خوابی من دلتنگم خدا به داد اونا برسه که همیشه تنهان کاش میشد بیشتر ببينمشون و بیشتر باهاشون باشم اما حیف که دوری راه ودغدغه زندگی نميذاره حیف کاش بچه هابیشتر قدر مامان وباباشون روبدونن گلم بیشتر ازاین نميگم چ...
7 مهر 1393

باغ پروانه ها

سلام عروسک قشنگم خوبی گلکم دوباره میخوام برت بنویسم روز شنبه صبح عمو حمید اینا او مدن خونمون وتوکلي ذوق کردی وباعرشيا بازی کردی بعدش بابایی زودت ر اومد خونه و باهم دیگه رفتیم بیرون اولش رفتیم باغ پروانه ها ک شما خیلی رویکردی ولذت بردی عشق من کلی هم عکس گرفتی نمایشگاه مارها هم رفتیم آخ ک با اون چشمای ناز ت چقدر متعجب به مارها نگاه میکرد ی بعدش رفتیم ناژون سراغ اون عمو ک شما دوستش داری ولی نبودش و شما گریه کردی گفتی اون عمو خوبه رو ميخوام بعدشم با بابایی رفتیم تو همون باغ ببالی خوردیم چقدر چسبید تازه شما برای خودت گل آفتابگردان هم خریدی قربونت برم ک اینقدر. دوست داری خلاصه ب،ای شام باهم و اینا رفتیم بیرون وبعد شم عمو اینا برگشتن تهران شب خوبی ...
1 مهر 1393
1