سلام خانمی قشنگم چقدر ناز میخوابیدم قربونت برم امروزبعدازظهر دوشنبه هفت مهرماهه وتوخوابيد ی وماماني دلش خیلی گرفته آخه صدای توست که به خونه جون میده قربونت برم دلم نمیخواد ازدلتنگيهام بگم که توهم دلت بگیره ولی الان دوست داشتم راجع بهش باهات حرف بزنم آخه بابایی هم هنوز از کار نیومده يادم به روزهایی افتاد که هنوز ازدواج نکرده بودم همیشه پیش مامان بزرگه پیره وبابابزرگه پیره بودم الان دلم خیلی برای اونا گرفته که ماديگه پيششون نیستیم تو الان خوابی من دلتنگم خدا به داد اونا برسه که همیشه تنهان کاش میشد بیشتر ببينمشون و بیشتر باهاشون باشم اما حیف که دوری راه ودغدغه زندگی نميذاره حیف کاش بچه هابیشتر قدر مامان وباباشون روبدونن گلم بیشتر ازاین نميگم چ...